مدرسه در عصر مفهوم

در یک بررسی جامعه شناختی از منظر فرهنگی و اجتماعی با تغییراتی در عرصه ی کارکرد نهادهای اجتماعی مواجه می شویم که این تغییرات ابتدا سنت ها را دچار تزلزل و سپس ورود رویکردهای جدید را برای مجریان با تعارض همراه می کند.

بخشی از این تغییرات نه تنها اجتناب ناپذیر می باشد، بلکه الزامی است. نمونه های ساده ی آن در عرصه تکنولوژی ها مرتبط با فناوری و فضای مجازی می باشد.

به میزانی که جوامع و بویژه نهادهای اجتماعی با آمادگی بیشتر و هوشمندانه با این تغییرات مواجه و آن را بومی سازی نمایند، می توان خوشبین بود که تغییرات خود امکان کارکردهای مؤثر را نیز فراهم خواهد آورد.

آموزش و پرورش به عنوان نهادی اجتماعی با کارکردی همه جانبه و دایره ی وسیع نفوذ و تأثیر گذاری شاید از اولین نهادهایی باشد که نیازمند پیش بینی و آماده سازی شرایط برای مواجه با تغییرات می باشد. هر قدر این مواجه بر اساس نگرشی علمی، ساختارمند و هوشمندانه صورت گیرد جامعه قادر خواهد بود تغییرات را در جهت بهبود شرایط خود به خدمت بگیرد و در غیر این صورت هر تغییر می تواند فاجعه ای را به همراه داشته باشد. این منظر نسبت به آموزش و پرورش ما را بر آن می دارد تا هر نوع ایده ای که حکایت از تغییراتی در عرصه های اجتماعی می نماید را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم و شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان اصلی ترین نهاد سیاست گذاری و قانون گذاری مرتبط با آموزش و پرورش در این نوع کارکرد باید پیشتاز باشد.

«مدرسه در عصر مفهوم» برداشتی از یک ایده است که بیانگر تغییر در عصر زندگی انسان است. انسانی که از عصر کشاورزی با حداقل دانش سعی در حداکثر بهره برداری از منابع طبیعی داشته، به مرور در عصر صنعت با به کارگیری ماشین با استفاده از خاصیت منابع طبیعی، عصر دیگری را مژده داد و اما دیر نپایید تا انسان با استفاده از قابلیت های ذهن خود اقدام به خلق شرایطی کرد که ارتباط ها را از حالت واقعی به وضعیت مجازی تبدیل نمود و در این میان  عصر اطلاعات را نوید داد و اما فراوانی تولید، تغییر قطب های تولید و نهایت این که مبدل های تولید باعث شد که نوید ورود انسان به عصری داده شود که «مفهوم» در آن محور اصلی می باشد. و در این میان به نظر می رسد، صرف نظر از این که مردم در کجای دنیا زندگی می کنند، نگرانی اصلی آن ها عدم کفایت نظام آموزش کشورشان در آماده کردن جوان  ها برای اقتصاد «عصر مفهومی» است.

در حالی که کسب و کار و فناوری برای چیزهای تازه، تفاوت های ظریف، و اختصاصی کردن ارزش قائل می شوند، سیاست آموزشی هنوز بر روال های تکراری، پاسخ های درست، و همسان سازی پافشاری می کند.

ما سعی کردیم این ایده را در قالب یک طرح و در بستر آموزش و پرورش و مدرسه مورد بررسی قرار دهیم و بر این باور هستیم که این طرح توسط هر فرد متناسب با حوزه ی کاری و مورد علاقه اش قابل بررسی و مدل سازی و به نوعی بومی سازی می تواند باشد.

محور اصلی این طرح «انسان، موقعیت ها، یادگیری و زیستن» است. سیری که در این ایده در ابتدا مشاهده می کنیم سیر تطور اعصار زندگی انسان از عصر کشاورزی تا هم اکنون که به عنوان عصر مفهوم می باشد، معنی سازی شده است.  

می توان گفت: انسان، منابع، سخت افزارها، نرم افزارها و زندگی مفاهیمی است که در هر عصر شکلی و رویکردی داشته که تحت تأثیر آن تمدن هایی شکل گرفته است. پیچیدگی، زیبایی، خلاقیت و تکاپو از مفاهیمی است که امروز ما با آن مواجه هستیم. و همین مواجه ما را از رویکردهای مکانیکی، خطی، پاسخ مشخص، به سمت رویکردهای، هنری، زیبایی شناسی، خلاقیت، ظرافت، کُل نگری و معنی گرایی سوق می دهد.  

مغز به عنوان اصلی ترین کانون شکل گیری، احساس، توجه، درک و صدور رفتار در ساختاری در هم  تنیده انسان را در معرض عملکردهایی با متفاوت قرار می دهد. بر همین اساس در ساده ترین تقسیم بندی  مغز با دو بُرش از مغز مواجه هستیم، «مغز چپ» و «مغز راست» که کارکرد این دو عملکردها با متفاوت می کند.

ما از نوعی تمرکز گرایی که حاصل نظام فکری چپ – هادی است، نظامی که معادلات جواب های ثابت و مشخصی دارد و به هم زدن آن نوعی بی نظمی تلقی می شود، به سوی نظامی و اندیشه ای می رویم که فردیت هر یک از ما بر اساس دانش، مهارت، استعداد، توانایی و قابلیت هایی که داریم این امکان را می دهد که متناسب با درک و برداشتمان از لحظات و تعاملی که با پدیده ها داریم خود در نقش یک طراح و ایده پرداز با استفاده از دانش های نیمکره ی راست مغز، زندگی خود و لحظاتمان را با بالندگی و پیش برنده گی بیشتر ساخت سازی نماییم. از عصری که اطلاعات بر اساس قواعد و قوانین به ظاهر قطعی حرف اول را می زد وارد عصری می شویم که استعداد و توانایی های ما این امکان را می دهد که لحظات، امکانات و موقعیت را برای یک زندگی معنادار مدیریت کرده و به خدمت بگیریم. این انتقال نیاز به توجه و تأمل دارد.

«در مدرسه چه اقدام هایی می توانیم انجام دهیم تا دانش آموزان ورودشان به عصر مفهومی امکان بروز استعداد و توانایی های آن ها را بدهد و در ادامه با شکوفایی و پرورش آن، قادر باشند به جای کارگر دانش شدن، انسان هایی با ذهنِ کاملِ نو بشوند.»

آن چه امروز ما در جامعه و در زندگی و نظام خانواده و مدل های فرزندپروری امان و در محیط کار و سازمان هایمان و در شهروندی هایمان و دینداری هایمان به شدت نیازمند آن هستیم، «تعیین معنا در زندگی» است و زمانی می توانیم به این امر دست بیابیم که قادر باشیم؛ «مهارت طراحی»، «مهارت داستان سرایی»، «همنوایی»، «مهارت همدلی»، «مهارت بازی» را به عنوان توانایی های ذاتی پرورش داده و سپس «معنای انتخابی» را به نیکی پاس داشته و تعمیق بخشیم.

چرا که، مدرسه اصلی ترین کانون «رشد و شدن» در ورود به «عصر مفهومی» است. و بر همین اساس«لازم است که کودکان مان را برای آینده ی خودشان آماده کنیم، نه گذشته ی خودمان.»

در این طرح از توانایی هایی صحبت می شود که به طور بنیادی توانایی های انسانی هستند. خلق زیبایی، داستان گویی، ابداع چیزهای جدید، دوست داشتن دیگران، بازی کردن، و جست و جوی معنا، همه بخشی از معنای انسان بودن است. و ما وارد عصری شده ایم که این توانایی ها تار و پود زندگی ما را رقم می زند و در این میان مدرسه به عنوان اولین رکن پس از خانواده برای شکل گیری و تقویت این توانایی ها مورد هدف ما است.

در این عصر شش حس، طراحی، داستان، همنوایی، همدلی، بازی و معنا با استفاده از استعدادذاتی مفهوم بالا و حس بالا در تعامل مغز چپ و مغز راست ما را به شکل گیری «ذهنِ کاملِ نو» پیش می برد.

مدرسه می تواند زمینه های بروز و شکل گیری این شش حس را فراهم نماید و این گونه می توانیم ورود به عصر مفهوم را در بستر مدرسه پی  گیری نماییم.   

محمدرضا رزاقي – مشاور دبيركل شوراي عالي آموزش و پرورش

سند تحول بنیادین